۲۸ تیر ۱۴۰۲

دِواداسیس؛ رقصندگان خدا، عروسان لرد کریشنا و یا فاحشه های معابد

 


مفاهیم اولیه

دِواداسی[1] در زبان سانسکریت[2] به مفهوم زنان خدمتکار خدا می باشد. در منابع انگلیسی، از این زنان به عنوان اعضای گروه های آئینی نام برده اند که خود را به خدمت خدای حامی معابد بزرگ در شرق و جنوب هند اختصاص داده بوده اند. این منابع زمان پیدایش این گروه ها را مربوط به قرن نهم و دهم میلادی می دانند. [سند اول] 

در منابع هندی قدری عمیق تر به این مسئله پرداخته شده، به ظهور سُنت دواداسیس از زمان سلطنت چولاها[3] چلاس ها[4] و پاندیاها[5] در جنوب هند اشاره می شود. گویا فعالیتهای این گروه رقصنده در جنوب هندوستان پررنگ تر از فعالیت آنها در شرق آن کشور بوده است.

اغلب، خانواده های هندی از طبقات پایین، ظاهرن برای خشنود کردن خدا، دختران جوان و بعضن دختربچه های خود را به معبد هدیه می دادند. دختران جوان از طریق مراسم ازدواج از نوعی خاص، به الهه محافظ معبد وابسته می شدند. با این حال  از نظر فرهنگی از وضعیت و قوانین عرفی مربوط به بیوه ها پیروی نمی کردند (به این مطلب خواهیم پرداخت). [سند دوم] 


در این ارتباط من معتقدم، دلیل اصلی سپردن این دخترکان خردسال به معبد برای تعلیم و تبدیل شدن به یک دواداسی، بیشتر به علت فقر مفرطی است که بدان دچار بوده اند، زیرا در هیچ منبعی، لااقل منابعی که من در اختیار دارم اشاره ای به هدیه دادن این کودکان به معبد از طرف طبقه متوسط و مرفه، عنوان نشده است، گرچه آنها نیز کمابیش به همان اندازه، مذهبی بوده و می باشند. دلیل دوم آن است که دختر در هندوستان باستان و نسبتن در این دوران نیز، از ارزش زیادی برخودار نبوده است، زیرا زنان در آن دوران امکان فعالیت در اجتماع و نان آوری نداشته، بیشتر سربار خانواده محسوب می شدند و در هنگام ازدواج نیز والدین آن دختر، متناسب با شئونات داماد، مجبور به پرداخت مبلغ قابل توجهی به عنوان جهیزیه، در قالب طلا و یا زینت آلات طلایی و یا حتی پول نقد، به او بوده اند. این رسم هنوز هم در هندوستان معتبر است و بدان عمل نیز می شود. این مبلغ معمولن چنان بالا بوده است که هر خانواده دختردار مجبور بود بخشی از درآمد خود را برای پرداخت این پول پس انداز کند. بنابر این فشاری که داشتن دختر به خانواده می آورد می تواند دلیل دیگری باشد تا مطابق ضرب المثل ما ایرانی ها "شمع ریخته را نذر امامزاده کنند". باید بیاد داشت که اصولن زن در جوامع مذهب زده از ارزش زیادی برخوردار نیست.


بنابر گزارش دویچه وله به زبان آلمانی، رسم پرداخت جهیزیه به فامیل داماد در سال ۱۹۶۱ میلادی در هندوستان ملغی شد، زیرا بسیاری از زنان به ویژه در دهات، تنها به دلیل مقدار طلای زیر حد انتظار که همراه خود آورده بودند، زنده در آتش سوزانده شده بودند.[سند سوم و چهارم]

 با این حال این قانون در سطح قوانین کشوری ماند و جامعه به انجام سنتهای خود در این ارتباط ادامه داد و هنوز این رسم در طبقات اجتماعی هند رایج است.

 

قوانین مربوط به زنان بیوه

در هند باستان در میان زنان و مردان و در مقوله ازدواج، چیزی به نام طلاق وجود نداشته است. تنها پس از جنگ جهانی دوم و انتشار اعلامیه حقوق بشر که ایجاد قوانین اساسی دمکراتیک در کشورهای مختلف جهان، از جمله در هندوستان را در پی داشت و با ایجاد تدریجی سازمانهای حقوق بشری در جهان که باعث کمرنگ شدن احکام مذهبی متعصبانه ناشی از خرافات وارد شده به دین هندو شد،  در سالهای اخیر بطور قابل لمس تر، یکی از قوانین اجتماعی مربوط به زنان بیوه بحال تعلیق درآمد. طبق این قانون مذهبی و عرف اجتماعی ، یک زن بعد از مرگ شوهرش، اگر موفق می شد از مراسم ساتی که بدان خواهیم پرداخت، جان سالم بدر ببرد، اجازه ازدواج مجدد نداشت. از آن غیرانسانی تر آن بود که در اکثر مهمانی های خانوادگی، به ویژه در مراسمی که هندی ها مقدس می دانستند، مانند مراسم ازدواج، جشن تولد و جشن نام گذاری و مانند آن، این خانم های بیوه را با این ادعا که بدشانسی می آورند، شرکت نمی دادند. یک زن بیوه در واقعیت، در جوامع هندو، یک مرده متحرک بود که با او بدتر از یک جذامی برخورد می شد.

سرانجام در سال ۱۸۵۶ میلادی این قانون توسط کمپانی هند شرقی، یا بطور دقیق تر بوسیله نماینده بریتانیا در هندوستان، لرد چارلز کنینگ[6] ملغی شد و ازدواج زنان بیوه در همه مناطق تحت حکومت بریتانیا در هند، معتبر و مجاز شناخته شد.

با این وجود، قانون لغو این تفکر ضد بشری فقط روی کاغذ در قفسه های بایگانی باقی ماند و جامعه بشدت خرافی هند، راه خود را پیش گرفت. تنها در این سال های اخیر با همت کمپانی های فیلم سازی بالیود و یا حتی غیر بالیودی در جنوب هندوستان که به ساخت فیلم های انتقادی از قوانین خشکه گرایانه ناشی از دگماهای ساخته افکار مریض و مندرس متعصبان دینی، مبادرت ورزیده اند و با علاقه خاصی که جوامع هندی به فیلم دارند، این امر در حد قابل ملاحظه ای تعدیل شده است.

لغو قانون «ممنوعیت ازدواج زنان بیوه»، در حالی تصویب شد که حدود سه دهه پیش از آن، یکی از دهشتناک ترین قوانین مذهبی، یعنی ریتوال مذهبی « ساتی »، بوسیله همتای لرد کنینگ، یعنی لرد ویلیام بنتینک از نظر قانونی ملغی شده بود.

 

 

آئین مذهبی ساتی[7] 

در فرهنگ باستانی هند، استفاده از کلمه ساتی را در دو مفهوم توضیح می دادند که هر دو موید یک آیین خاص بوده است.

اول آنکه: ساتی در زبان سانسکریت از ریشه آستی[8] به مفهوم " او یک زن خالص و حقیقی است" می باشد.

دوم آنکه: ساتی نام همسر اول شیوا می باشد که در اعتراض به پدر خود که با شیوا مخالف بوده و او را تحقیر می کرده است خود را می سوزاند و در همان حال از خدا می خواهد که مجددن متولد شود و به همسری شیوا در آید. طبق ادعای داستان های اساطیری و مذهبی هند، این خواسته او برآورده می شود و وی این بار با نام پارواتی[9]  بدنیا آمده و در سال های بعد به همسری شیوا در می آید. [سند پنجم] 

من شخصن صحت این امر را خیلی محتمل نمی دانم و به عقیده من، رد پای اعتقادات عرفی و مذهبی خرافه آلود در این داستان قابل ردیابی است. زیرا در فرهنگ غالب در هندوستان، پدر و شوهر، دو خدای زمینی یک زن محسوب می شوند و هر زن هندی حتی از کاست های بالای جامعه بخوبی از آن آگاه است و همه زنان، عمومن بدان عمل می کنند. در این داستان، مخالفت پدر ساتی با شیوا قابل قبول است اما دنباله داستان کمی شک برانگیز می باشد و می تواند ساخته ذهن برهمنان و کاهنان باشد، با این هدف که نشان دهند، ساتی با عمل خود سوزی، در عین حال که با پدر خود به مخالفت علنی برنخواسته است، ضمنن با آن دعای خود هنگام سوختن در آتش، وفا داری نسبت به شوهرش را هم به اثبات رسانده است.

در هند باستان بر اساس این داستان مذهبی، عمومن رسم بر آن بود که زنان بعد از وفات شوهرشان در مراسم سوزاندن جنازه او، خود را در همان آتش می سوزاندند. در بیشتر منابع غیر هندی، این امر را نه تنها در میان کاست پائین جامعه بلکه در طبقه اشراف نیز رایج می دانند، اما من مصرانه با این نظریه مخالف هستم، زیرا شواهد زیادی در دست است که این امر فقط در طبقه زیرین جامعه و یا دالیت ها[10]، یا به فارسی، نجس ها، آنهم با فشار خانواده، رایج بوده است. فقط در برخی متون، از خودسوزی زنان در هنگام مغلوب شدن مردانشان در جنگ، نام برده شده است، زیرا آنها می دانستند که اگر دشمن به آنها دست یابد بطور قطع و یقین به کرات به آنها تجاوز جنسی خواهد شد. با این حال همین مقدار هم قابل راستی آزمایی نیست، زیرا سندی که این مطلب را تأیید کند در دست نیست و یا من بدان دست نیافتم. با این حساب این امر در حال حاضر در حد یک داستان که همواره به عنوان یک سوژه که در فیلم های حماسی هندی مورد استفاده قرار گرفته است می ماند. البته من منکر این امر نیستم که احتمالن ندرتن اینجا و آنجا آئین ساتی در میان طبقات بالاتر نیز رخ داده باشد، ولی در هر حال آن را به هیچ وجه یک رسم رایج در میان کاست های فوقانی نمی دانم و به شدت آن را رد می کنم.

به عقیده من این ویروس فکری و عقیدتی، ناشی از جمعیت بسیار زیاد هندوستان، خرافات لجام گسیخته و فقر مفرط و گسترده مالی و تحصیلی می باشد که بدان دچار بوده اند.

زیرا:

" فقر مطلق به مراتب بدتر و فاجعه بارتر از مرگ است. در وضعیت فقر مطلق، شخص در طول روز بارها و بارها می میرد و آن هم با انواع شکنجه روانی و جسمی. "

این ریتوال احمقانه و ضد بشری در سال ۱۸۲۹ توسط لرد ویلیام بنتینک[11] نماینده بریتانیا در هندوستان در سراسر آن کشور ملغی شد. با این حال این آئین ریشه کن نشد و بارها در جای جای هندوستان به اجرا در می آمد تا آنکه در سال ۱۹۸۷ در پی حادثه ای هولناک وضعیت دگرگون شد.

جریان از این قرار بود که در دهاتی به نام دئورالا [12] در ایالت راجستان[13]،  دختر هجده ساله ای را که تنها پس از چند ماه ازدواج، شوهرش مرده بود، علیرغم میل باطنی او وادار به اجرای مراسم ساتی نمودند، آنهم از طرف عده ای از مردان آن دهکده. در پی این حادثه جنایی و نفرت آور، دولت، ریتوال ساتی را قدغن اعلام نمود. با این حال طبق گزارش سازمانهای حقوق بشری هند، از ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ میلادی چهار مورد از این عمل شنیع ثبت شده است. [سند ششم]

 

 

دواداسی ها، از زندگی مرفه تا سقوط به فاحشگری

دِواداسی ها در ابتدا در میان کاست های مختلف مردم، دارای احترام خاصی بودند و چون طی مراسمی ویژه پذیرفته و پرورش یافته بودند، به عنوان رقصنده و خدمتکار خدا مورد تکریم قرار می گرفتند. این دخترکان همگی تحت دیسیپلینی شدید، رقص هایی با مفاهیم الهیاتی را آموخته بودند که فقط در مقابل مهاراجه و راجاها و افراد خاص وابسته به آنها برنامه اجرا می نمودند. با این حال برخی اوقات، در اعیاد ویژه و در مراسم مختلف مذهبی به اجرای هنر منحصربفرد خود برای عموم نیز مبادرت می ورزیدند. ضمنن این افراد از هرگونه علایق و تجملات دنیوی بدور نگاه داشته می شدند.

این رقاصان از نظر عموم به عنوان کانال هایی در نظر گرفته می شدند که با رقصها و آوازهای آئینی خود، اتصال خدا با دوستدارانش را برقرار می نمودند.

در میان این رقصندگان گاه پسربچه هایی نیز دیده می شدند. در منابع انگلیسی بر این امر تأکید شده است که دختران و پسران دواداسی در امر وراثت، از حقوق یکسانی برخوردار بوده اند و این یک امر غیرمعمول در عرفیات هندوستان در آن زمان بوده است. [سند هفتم]  

 

این گروه های رقصنده در ابتدا، در سطوح  خاصی رده بندی می شدند:

دسته اول:       " دوتا دواداسی"[14]. این اصطلاح به دخترانی اطلاق می شد که توسط والدین خودشان به معبد ارائه می شدند.

دسته دوم:      " هوروتا دواداسی"[15]. دختری بود که ربوده شده و به زور از او یک داسی ساخته بودند.

دسته سوم:    " بیکریتا دواداسی"[16]. دخترانی بودند  که به معبد فروخته می شدند.

دسته چهارم: " بروتیا دواداسی"[17]. هنگامی که یک دختربچه به طور داوطلبانه و از روی میل و خواست خودش، آماده دواداسی شدن بود، به او این اصطلاح اطلاق می شد.

دسته پنجم:   " آلانکارا دواداسی"[18]. به داسی هایی گفته می شد که پس از کسب مهارتهای ویژه ای در رقص و آواز به معبد پیشنهاد می شدند.

دسته ششم:  " گوپیکا " یا " رودراگانیکا "[19]. داسی هایی که برای اجراهای خود پول دریافت می نمودند.

 

ضمنن دواداسی ها به دو کاست فوقانی و پست تر تقسیم می شدند. اعضای کاست یا طبقه بالاتر، به مسائل مربوط به ریتوال ها و مراسم رقص و آواز می پرداختند و وابستگان به کاست پست تر به کارهایی از قبیل شست و شو و تمیز کاری.

دختران داسی بعد از رسیدن به بلوغ جسمی، بعد از اجرای مراسمی، در انتخاب شریک جنسی خود مختار گذاشته می شدند. به نظر می آید یکی از عواملی که به تدریج داسی ها را به فاحشه های معبد تبدیل کرد همین امر باشد، زیرا این نوع آزادی جنسی حساب نشده، این دخترکان  را همیشه هدف طمع جنسی راجاها و مهاراجه ها و اطرافیان قدرتمند آنها از جمله برهمنان قرار می داد. کسانی که خود را حتی ملزم به حمایت از فرزندان ایجاد شده از چنین روابطی نمی دانستند.

رفته رفته کار روسپیگری داسی ها به جایی رسید که عامه مردم نیز از آن باخبر شده و بعضن از آن سود می جستند. برای مثال در فرهنگ مراتی[20]، اصطلاحی طعنه آمیز به این مضمون بوجود آمد:

" خدمتکار خدا و زن همه مردان شهر" [21]  


برای بررسی عمیق این امر که چگونه آن رقصندگاه خدا که به عروسان لرد کریشنا نیز مشهور بوده اند، به فاحشه های بی ارزش و کم مقدار تبدیل شدند، باید بافت اجتماعی هندوستان به ویژه در جنوب و شرق آن کشور پهناور را از نظر اعتقادات مذهبی و هم اثرات مخرب فقر سیاه، آنهم در آن دوره، در نظر داشت. داسی هایی که از عزت و احترام باشکوهی نزد مردم، مهاراجه ها و حتی از حمایت بی دریغ در نزد دادگاه های سلطنتی برخوردار بوده اند و یک زندگی عالی منحصربفرد را تجربه می نمودند.

در این رابطه نباید فراموش کرد، هندوستان  کشوری است که هنوزهم  کمابیش سیستم کاست در آن وجود دارد و هر کس که زورش چه از نظر مالی، موقعیت اجتماعی و یا قدرت بدنی بیشتر است به راحتی به هر دلیلی بر گوش طرف ضعیف تر سیلی می نوازد، پلیس رشوه گیر است و اغلب سیاستمداران، فاسد. با این حال به دلیل آنکه بر سیستم حکومتی کشور، یک دمکراسی حقیقی حاکم است، برای کسانی که چه از نظر سیاسی و چه از نظر تاریخی، با این شبه قاره بسیار مهم آشنا هستند، تغییرات شگرفی قابل مشاهد است. یکی از دستاوردهای های حیرت آور این دمکراسی طلائی آن است که در طی چهار دهه گذشته، بیش از چهارصد میلیون هندی از زیر خط فقر مطلق عبور داده شده، در قشر میانی جامعه استقرار یافته اند. این همان مدتی است که در ایران طی آن، قشر متوسط جامعه به شدت تخریب و به زیر خط فقر پرتاب شد.

دواداسی ها در واقع برای خود یک ساب کاست[22] ویژه ، با سنت ها، قوانین و آداب و رسوم خود بوجود آورده بودند که برای آنها یک زندگی ایده آل سرشار از رفاه را به ارمغان آورده بود.

برخی از تاریخ دانان هندی شروع افت و افول ستاره بخت داسی ها را از زمان به قدرت رسیدن کمپانی هند شرقی در آن سرزمین می دانند، زیرا بریتانیایی ها با تحمیل فرهنگ خود بر فرهنگ هندو، از یک طرف، شکوه و اعتبار معابد را کم اثر نمودند و از طرف دیگر به علت فقدان درکی صحیح از فرهنگ کشور اشغال شده، داسی ها  را به عنوان دخترانی  می نگریستند که ثروتمندان را با مهارت های رقص و آواز خود سرگرم می کردند. این دیدگاه اربابان متجاوز، احترام رقصندگان خدا را مخدوش نمود و به تدریج باعث دلسردی آنها شد.

در جریان افول ستاره بخت این رقصندگان خدا، کار دواداسی های سرافراز به مرحله ای از فلاکت رسید که در اوایل قرن بیستم کمپین های مختلف، مراکز آموزشی و سمینارهایی برای از هم پاشیدن گروه های رقصندگان مقدس برپا شد تا سرانجام در سال ۱۹۳۴ ، قانون پیشگیری از پروسه دواداسی سازی به تصویب رسید که به موجب آن افرادی که طی اقداماتی، در این امر مجرمانه دست داشتند، به حبس، جریمه و یا هر دو مجازات، محکوم می شدند.

در سال ۱۹۹۰ مدرسه ویموچانا سانگا[23] در مال آباد برای محافظت از داسی های باقی مانده از سالهای گذشته از ورود به فحشای تجاری، تأسیس شد. تا قرن بیستم، اصلاحات و فرآیندهای ریشه کن کردن سیستم دواداسی، جدی تر شد و چندین قانون دیگر مانند قانون تامیل نادو[24] (پیشگیری از فدا نمودن خود برای معبد) در سال ۱۹۴۷ و قانون «ممنوعیت از وقف نمودن خود به معبد» ۱۹۸۲ در کارناتاکا به اجرا درآمد.

با وجود این اصلاحات ، سیستم دواداسی هنوز هم در مناطق مختلف هند جنوبی مانند کارناتاکا ، تامیل نادو ، آندرا پرادش ، ماهاراشترا و اوریسا نیز تا مدتها رواج داشت. ولی واقعیت این است که آنها دیگر به الهه معبد خدمت نمی کردند بلکه برای امرار معاش مجبور به التماس به مردم کوچه و خیابان بودند.

 
در سال ۲۰۱۵ ، آخرین دواداسی با نام ساشیمانی دیوی
[25] از شهر پوری[26]، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.  با مرگ او مشخص شد که سنت باستانی دواداسی نیز به پایان رسیده است، اما فقط درشهر پوری. تحقیقات نشان می دهد که این عمل هنوز در مناطق مختلف در ایالت های جنوبی هند رواج دارد.

 

 

 

 

  آخرین داسی معابد، ساشیمانی دیوی که در سن نود و دو سالگی در شهر پوری در هندوستان درگذشت





 

 

نعل وارانه

متعصبان خشکه گرای دینی، ریشه قوانین سخت گیرانه و بعضن ضد انسانی دین هندو را که در واقع دگماهای خرافی ساخته فکر بشر بوده اند، در کتاب مقدس هندوان، یعنی «بهاگواد گیتا» می دانند.  این کتاب که در واقع بخشی از کتاب «مهابهاراتا» می باشد را بارها عمیقن مطالعه نموده ام و دست آخر برای اثبات آنکه هیچ کدام از این دگماها ریشه در گیتا ندارند، در بخش «الهیات» سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان به بررسی چند نمونه از این خرافات که به آن کتاب نسبت داده می شوند پرداخته ام، از جمله در مقاله  «ريشه يابی منع كشتار گاو و تاکید بر گياه خواری » و یا «يوگی كيست، يوگا چيست. درجات يوگی » و همچنین «ذكر مانترا و سير كمال».

نسبت دادن مسائل فقهی به کتب مقدس، تنها منحصر به دین هندو نیست و این امر را به کرات در دین اسلام و مسیحیت نیز شاهد هستیم. برای مثال نسبت دادن «حجاب اجباری» به قرآن، گرچه این مسئله به عنوان یک امر اجباری، آنجا نیامده است. یا مسئله الوهیت مطلق عیسی مسیح که در هیچ کدام از انجیل های چهار گانه وجود ندارد. [سند هشتم و نهم ]

بطور کلی به نظر می آید، افرادی که این دگماهای مذهبی را ساخته اند، برای اجرائی و معتبر ساختن آنها لازم دیده اند ریشه چنین دگماهایی را به کتب مقدس خودشان نسبت دهند، زیرا بخوبی می دانستند که در آن زمانها، کمتر کسی قادر به خواند گیتا به سانسکریت، قرآن به عربی و انجیل ها به زبان آرامی و یا یونانی بوده است. مضاف بر آن، از آنجا که مذهبیون صرف، معمولن از طبقه فقیر جوامع بشری بوده اند، ترس از بدتر شدن اوضاع در صورت مخالفت با این دگماها، یک میدان مغناطیسی ویژه را ایجاد نموده است که رستن از جاذبه آن، تنها با کسب درک عمیقی از مقوله خدای راستین که در اثر قرن ها سیر کمال روحی بوجود می آید، امکان پذیر است.  این بدان مفهوم است:


" انسانی که از نظر روحی پیشرفته است، ضمن آنکه وجود او را درون خود بخوبی احساس می کند، به تشخیصی دست می یابد که درک فرق خرافه و دگماهای سیاه وارد شده به اصل مطلب، با واقعیت یک دین که در سه ماده خلاصه می شود را امکان پذیر می کند. " [سند دهم]


آنچه گفته شد تنها یکی از عوامل اصلی جا افتادن این خرافات در ذهن انسانها بوده و هست.

با قدردانی از حوصله شما در مطالعه این مقاله

 


 

تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:

N,hnhsds_vrwknähk onh_uv,shk gvn övdakh_, dh thpai ihd luhfn

 

 

 

زیرنویس ها:

                                                                                       i[1]ِDevadasi 
[2][Sanskrit   زبان هند باستان و برخی کشورهای دیگر اطراف آن سرزمین. عمومن زبان الهیاتی دین هندو و مذاهب ناشی از آن یعنی جینیسم و بودیسم و غیره. زبان شناسان، سانسکریت و زبان فارسی را قدیمی ترین زبانهای سیاره زمین می دانند.]
S[3]Cholas
S[4]Chelas
S[5]Pandyas
S[6]Charles Canning
S[7]Sati
  S[8]AstiS
 S[9]Parvati
 S[10]Dalit
S[11]Lord William Henry Cavendish-Bentinck
S[12]Deorala
S[13]Rajasthan
S[14]Dutta Devadasi
S[15]Hruta Devadasi
S[16]Bikrita Devadasi
S[17]Bhrutya Devadasi
S[18]Alankara Devadasi
S[19]Gopika or Rudraganika
[20] مربوط به ایالت مَهاراشترا که مرکز آن مومبای یا بمبئی می باشد
S[21]Devadasi Devachi Bayako ، Saryagavachi
S[22]Sub-caste
S[23]Vimochana Sangha School
S[24]Tamil Nadu
S[25]Sashimani Devi
P[26]Puri


اسناد:



سند اول[دیکشنری بریتانیکا. بخش مربوط به دواداسی]

سند دوم [Pratha: The Indian School of Cultural Studie]

سند سوم [Deutsche Welle (DW)]

سند چهارم [Mitgift in Indien – DW – 17.09.2013]  

سند پنجم [The History Behind Sati, a Banned Funeral Custom in India (theculturetrip.com)]

سند ششم[ طبق همان سند پنجم فوق] 

سند هفتم[Britannica-Devadasi]

سند هشتم و نهم [مقاله «حجاب اجباری، یک مطئله فقهی یا قرآنی» و همینطور مقالات قسمت مسیحیت در بخش «الهیات» در سایت پژوهشکده اندیشه انلاین آلمان]

سند دهم[ اصول عقاید استاد الهی ]

 



 

 

۲۱ تیر ۱۴۰۲

نکاتی که در تهیه یک مقاله معتبر باید رعایت شوند

 

نکاتی که در تهیه یک مقاله معتبر باید رعایت شوند

این مقاله در واقع بخش اول مقاله "آنالیز یک اشتباه علمی" می باشد.

 

در این مقاله به طور کلی لازم می دانم  چند نکته اساسی مورد بررسی قرار گیرند تا درک نحوه آنالیز مطالب در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان و آنچه ما در تحلیل های خود در نظر می گیریم، برای خوانندگان روشن شود:
 

۱-  ملاک تشخیص معتبر بودن یک مقاله

محتوای یک مقاله می تواند مغایر با نقطه نظرات شما درباره موارد مورد بحث در آن مقاله باشد. این مهم نیست، مهم آنست که آن مقاله دارای اعتبار باشد و اعتبار یک مقاله نیز بر اصول زیر استوار است:

 

الف) ارائه اسناد لازم در متن، در مورد ادعاهای نویسنده.

ب) ریفرنس به اصل مطلب و نویسنده آن مطلب یا نقل قول در متن مقاله. 

این یک بی اخلاقی بزرگ است که شخصی مطالب تحقیقی و پژوهشی دیگران را بردارد و به نام خود جابزند. سالها پیش، یکی از اقطاب یک سلسله درویشی، همه گفتارهای چاپ شده استاد الهی را برداشته و در کتابی مجعول به نام خود انتشار داده بود. البته بعدها نه خودش ماند و نه سلسله اش.

پ) توضیح برخی مطالبی که مستقیمن در متن، مورد بحث نمی باشند، اما دانستن آنها به خواننده در فهم مطلب کمک می کند، البته بصورت زیرنویس.

ت) ارائه لینک اصل مقاله، در صورتی که آن مقاله به زبانی دیگر نوشته شده است و یا مربوط به شخص دیگری می باشد.

ث) در صورتیکه اسامی خارجی به فارسی نوشته شده اند باید در زیرنویس، آن اسامی به زبان اصلی آورده شوند.

ج) ریفرنس در متن به مقالات نوشتاری، صوتی و یا صوتی-تصویری که می توانند به درک مفاهیم ارائه شده بیانجامند.

چ) مسائل مربوط به ویراستاری، از جمله پاراگراف بندی و انتخاب سرتیترهای مناسب و مانند آن نیز در اعتبار یک مقاله موثر هستند.

ح) نویسنده باید از هتاکی، درشت گوئی و اتهام زنی بپرهیزد و انتقاد خود را در نهایت احترام بیان کند.

 

البته مسائل دیگری نیز در اعتبار یک مقاله موثر می باشند. برای مثال منطق و آرگومنت بکار رفته در مدلل نمودن ادعای مورد بحث و مطالبی از این دست.

 

۲-  روش صحیح مقاله نگاری

الف) مقاله نویس باید قبل از شروع به کار بر روی پروژه خود، دقیقن بداند چه مفهومی را می خواهد انتقال بدهد و هدف اصلی او از اینکار چیست.

ب) باید ابتدا همه مدارک و اسناد خود را جمع آوری کرده باشد.

پ) و مهم تر از آن، همه شرایطی را که در بند اول « ملاک تشخیص معتبر بودن یک مقاله » بدان اشاره شده است را رعایت نماید.

 

۳-  هزینه های تعیین شده دانشگاه ها برای تحقیقات

هر دانشگاه و هر مرکز علمی، بودجه ای خاص را به تحقیقات در زمینه های مختلف مربوط به آن موسسه اختصاص می دهد. بسیاری از افراد شاغل در این مراکز با لقب و عنوان دکتر(دارای دکترا در یک رشته علمی) و یا پروفسور از این بوجه سود می جویند و در مقابل، مجبور هستند در مدتی خاص، نتیجه تحقیقات خود را اعلام دارند، در غیر اینصورت بودجه اختصاص یافته به آن پروژه قطع خواهد شد. بدیهیست این امر می تواند بر اعتبار یک پروژه تأثیر منفی بگذارد.

 

در این ارتباط باید دانست در سال ۲۰۲۰ تنها در ایالات متحده آمریکا، رقم ۷۱۴/ ۶۱۲ میلیارد دلار صرف پژوهش و توسعه شده است [سند 3] .

 

۴-  ساده اندیشی عوام در پذیرش اظهارات محققین دانشگاهی

متأسفانه در جوامع ایرانی در سراسر جهان، میل به مطالعه در زمینه های علمی، فلسفی، ادبی، تاریخی و متافیزیکی بسیار پائین است. در این ارتباط به نظر می رسد که آنچه فاقد آن هستیم، میل به مطالعه نیست بلکه علاقه به موارد خاصی می باشد که دانستن آن تأثیری بر زندگی ما ندارد.

برای مثال می بینیم یک شخصی که سر و صورت خود را خالکوبی کرده است، بیش از یک میلیون دنبال کننده دارد!! و این در حالی است که خوانندگان یک مقاله در زمینه های یاد شده فوق شاید به بیست هزار نفر هم نرسند. یا آنکه بسیاری از ایرانی ها اسم همه هنرپیشه ها را می دانند و از همه ریزه کاری های زندگی شخصی آن هنرپیشه، چه خارجی و چه ایرانی، مطلع هستند، اما کمتر کسی قادر است نقش و بازیگری او را در یک فیلم خاص، تجزیه و تحلیل کند. زیرا مورد اول در ارتباط با آرزوهای این عوام است، در حالی که در مورد دوم، نیاز به تفکر می باشد که البته کاریست دشوار!

 به همین صورت، اگر یک پروفسور دانشگاه مسئله ای را عنوان کند، آن مطلب برای اکثر مطلق ایرانیها، مانند وحی مُنزل پذیرفته می شود و مانند یک دگما، دیگر نمی توان در مورد آن بحث نمود. باید توجه داشت که این امر، یک ساده اندیشی می باشد که عوام و حتی برخی تحصیل کردگان ایرانی بدان دچار می باشند، حال آنکه این معضل در این حجم، لااقل در آلمان، کشوری که من در آن، دوران جوانیم را طی کرده ام وجود ندارد و حتی اکثر مردم عادی مطالبی از این دست را به چالش می کشند.

همانطور که در مقالات پیشین نیز بدان اشاره نمودم، در میان ما ایرانیان وضع چنین است که:

 

" عوام بدون هیچ سند و یا تفکر تحلیلی، تنها بر اساس القائات و احساسات، یا یک مطلب را دربست می پذیرند و یا آن را از اساس رد می کنند. از طرف دیگر نخبگان ما نیز بدون سند می گویند و

بدون سند می نویسند. در این میان به ویژه کپی کاری از یکدیگر نیز یک معضل اخلاقی جدی در بین ما ایرانیان است."

 

۵-  پنج دسته پروفسور دانشگاهی

الف) پروفسورهای مدرس. این افراد در دانشگاه ها به تدریس مشغول هستند، بدون آنکه در محتوای اصلی مطالب و مواد درسی تغییری بدهند.


ب) پرفسورهایی که ریاست بخشهای مختلف دانشگاه و یا مراکز پزشکی را برعهده دارند.


ت) پروفسورهای محقق و پژوهشگر که در رشته تخصصی خود برای اثبات پارادایم های ثبت شده در آن زمینه و یا برای ارائه یک پارادایم جدید[سند 4] به تحقیق مشغول هستند. مانند هایزنبرگ[4] و تحقیقات او بر روی خاصیتهای مربوط به ذرات، مانند یافتن مکان و زمان در تحولات فرمیونها که منجر به ارائه «اصل عدم قطعیت» [سند 5] شد و یا تحقیقات ماکس پلانک [5] بر روی ماده سیاه و یا جان هاسبروک ون ولک [6] بر روی طیف نور، اینشتین بر روی فضا-زمان و حرکات نور و افرادی از این قبیل. همه این تحقیقات بدقت مستند شده اند و از ادعا و تئوری پردازی بی سند بدور می باشند. این افراد دانشمندان واقعی هستند.


ث) پروفسورهایی که با دریافت بودجه های کلان برای پروژه هایی خاص، هراز چندگاهی مطالبی را، اکثرن بدون ارائه سند معتبر و تنها بر اساس تئوری و تزهایی که حتی دارای پارادایمهای علمی نیز نمی باشند، ارائه می دهند، زیرا در غیر اینصورت متهم به کم کاری می شوند و بودجه قطع خواهد شد.

این نوع فعالیتها در مراکز آکادمیک را من پژوهش شبه علمی و فقط در حد نظریه پردازی می دانم.

 

ج) افرادی که به علت وضعیتی خاص و روابط با کانال های قدرتمند، در زمره دانشمندان جای گرفته اند.

در این ارتباط می توان به استفن هاوکینگ انگلیسی اشاره نمود که در واقع یک کیهان شناس و فیزیک دان نظری بود. او در اوایل جوانی حدودن در سن بیست و یکسالگی بر اثر حادثه ای به بیماری ای ال اس [7] دچار شد و پس از آن تا آخر عمرش مجبور به نشستن و حرکت بر روی چرخ و صحبت کردن با دستگاه ویژه تولید صدا شد. همه آنچه به عنوان دستاوردهای هاوکینگ از آن یاد می شود، یک رشته تئوری پردازی در مورد سیاه چاله ها، ترمودینامیک و گرانش است.

من هاوکینگ را به علت اظهاراتش در مورد عدم وجود خدا، یک آتئیست می دانم [سند 6] این امر از نظر روانشناسی می تواند ریشه در بیماری او داشته باشد که از آن به عنوان اتفاقی وحشتناک یاد می شود. فکری شبیه اینکه:

"اگر خدا وجود داشت، اجازه نمی داد من به این سرنوشت تلخ دچار شوم، آنهم در اوایل جوانی."

 

در هر حال تئوری پردازی، تنها می تواند بازتاب دهنده یک ایده باشد، اما در هر حال تحقیق به مفهوم اصلی آن محسوب نمی شود.

هاوکینگ بسادگی می گفت در پهنه هستی موجودات زنده وجود ندارند. کاملن بدیهی می باشد که وی برای این ادعای خود هیچگونه سندی در دست نداشت، زیرا برای اینچنین ادعایی هیچ گونه سندی نمی تواند در دست باشد.

به همین نسبت است تئوری وی مبنی بر عدم وجود خدا که دارای هیچگونه پارادایم، به عنوانه پشتوانه علمی نیست. این بدان معناست که هیچ مرکزعلمی در جهان یافت نمی شود که ایده وجود خدا را در کلیت خود رد کرده باشد.

 

۶-  نگاه دانشمندان به پدیده ها از زاویه ای نادرست

آلبرت اینشتین که خود یک فیزیک دان نظری بود، تحقیقات و یا بهتر است بگوئیم تئوری پردازی های فیزیک دانهایی مانند اروین شرودینگر[8] اتریشی را یک ایدئالیسم علمی می دانست، شاید ایدئالیسمی بودن افکار شرودینگر بیشتر مربوط به توجه و علاقه او به متون مقدس هندو مانند وداها بوده است. قابل توجه است که هر دوی این فیزیکدان ها به پانتئیسم [9] اسپینوزا [10] معتقد بودند. ایده ای که بطور ناقص به مسئله «خدا و انسان»، و همینطور «خدا مساوی با همه ما، طبیعت و کائنات» می اندیشد. تئوریی که سالها بعد، نقایص آن بوسیله استاد الهی مرتفع شد و در قالبی کامل، منطقی و علمی در اختیارهمگان قرار گرفت.


من معتقدم که ایدئالیسمی شدن برخی تئوری های علمی، ریشه در عدم وجود تعریفی کامل و قابل قبول از وجود مبدا خلقت داشته است. زیرا در آن زمان هنوز آموزه های استاد الهی وجود نداشت. اما امروزه وضع از این هم آشفته تر است و برخی از محققین نظریه پرداز آتئیست، مانند دکتر شان کرول براحتی سوالات بسیار مهمی که در ارتباط با جهان هستی و در ابعادی کوچکتر در مورد مکانیزم بدن فیزیکی انسان و هزاران مجهول دیگری که در این ارتباط مطرح می باشند را به زیر فرش جاروب می کنند و می گویند بهتر است به این مسائل نیاندیشیم!! ( توجه شود به اصل مقاله کرول)

 

چه نگاه آلبرت اینشتین که بطور کلی به مکانیک کوانتم با نظری موافق نمی نگریست و چه نظریه های ساده انگارانه و غیرمسئولانه محققین آتئیست امروزی، هیچ کدام پاسخی به سئوالات اساسی در مورد خلقت را ارائه نمی دهند. سوالاتی مانند آنکه:

 

۱-  منشع اصلی موجودی چنان پیچیده مانند انسان چیست و کجاست؟

۲-  مکانیزم ایجاد فکر و پروسه محاسبات فکری و منطقی چگونه است؟

۳-  منبع ایجاد احساسات عاطفی کجاست و مکانیزم بروز آن چیست؟


و البته صد ها سوال اساسی دیگر که همیشه برای دانشمندان و فلاسفه مطرح بوده است. آنالیز و پژوهش در همه موارد فوق و خیلی بیش از آن، همواره در دستور کار پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان بوده است.

 

 با سپاس و قدردانی از توجه شما


 

مقاله ای از فرامرز تابش

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان: ن

köhjd öi nv dö lrhgi lujfv fhdn vugdj a,kn

 

 

 

 

زیرنویس ها


[ 1] Sean M.Carroll

[2] Stephen William Hawking

[3] Scientific American

[4] Werner Karl Heisenberg

[5] Max Karl Ernst Ludwig Planck

[6] John Hasbrouck Van Vleck

[7] ALS  : Amyotrophic lateral sclerosis

[8] Erwin Rudolf Josef Alexander Schrödinger

[9] Pantheism

[10] Baruch Spinoza

 

  اسناد



[1] منبع مقاله دکتر شان کرول به فارسی:

به نقل از ایندیپندنت فارسی شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ برابر با ۴ مارس ۲۰۲۳ ۱:۱۵ با لینک زیر:

https://www.independentpersian.com/node/310891/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85/%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%85%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

 د[2]در نشریه تایم اینترنتی با لینک زیر

https://time.com/5199149/stephen-hawking-death-god-atheist/#:~:text=Stephen%20Hawking%20Was%20an%20Atheist%3A%20His%20Words%20on,God%2C%20heaven%20or%20a%20creator%20during%20his%20life

[3] بنابر آمار موسسه او ای سی دی: OECD

[4] توجه شود به مقاله «اعجاز تفکرات استاد الهی در ایجاد پارادایم های جدید»، قسمت توضیح ریشه کلمه پارادایم از نظر توماس کون، به فارسی: نوشتاری. فایل صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله قابل دسترسی می باشد. مقاله آلمانی: نوشتاری. فایل صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله قابل دسترسی می باشد.

[5] مقاله نوشتاری- مقاله صوتی و صوتی-تصویری در انتهای همان مقاله در دسترس می باشد.

 [6] توجه شود به گزارش مجله تایم در این مورد در لینک زیر:

https://time.com/5199149/stephen-hawking-death-god-atheist/#:~:text=Stephen%20Hawking%20Was%20an%20Atheist%3A%20His%20Words%20on,God%2C%20heaven%20or%20a%20creator%20during%20his%20life